SAVAŞ



من یک عدد مادربزرگ دارم که نه تنها تو آزربایجان متولد شده بلکه 99.9 درصد از زندگی ش رو اون جا گذرونده

حالا چند روزی مهمون ماست تو تهراناین مادربزرگ من سواد نداره و یه کلمه هم فارسی بلد نیست.

 

این چند روزی رو که خونه ماست رو شب ها میشینه م سریال ستایش رو می بینهکسی تا حالا سیر داستان فیلم رو براش توضیح نداده اصلا فصل های قبلش رو هم ندیده و مهم تر ازهمه فیلم رو هم کسی براش ترجمه نمیکنه اصلا ولی

 

تمام جزئیات فیلم رو میدونه همه چی رو کامل. نسبت بازیگر های فیلم رو واین که کی دشمن کیه و کی سر کی کلاه گذاشته تازه برای ما هم توضیح میده!!!

 

یکی نیس بهش بگه مگه تو همونی نبودی که یه کلام هم فارسی بلد نبود پس چی شد؟؟؟

 

خیلی میترسم ازش فکر میکنم این همه مدت خودش وانمود میکرده که فارسی بلد نیس تا ما رو تخلیه اطلاعاتی کنه ما هم که ساده فکر میکردیم فارسی نمی دونهجلوش تو خونه فارسی حرف میزدیم بعضی موقع ها!!

 

حالا جاسوس کجاس خدا میدونه!!:))

 

پ.ن شاید هم از بچه های سربازان گمنام امام زمان باشه کسی چه میدونه؟؟

 

 

در ضمن به حشمت فردوس میگه Ağ baş kişi

یعنی مرد مو سفید :))


این وبلاگ به زودی حذف میشه

 

 

از همه کسانی که فالو کردند وهمچنین همه کسانی که با نظراتشون دل گرم م کردند (هر چند تعدادشون کم بود)عذر خواهی میکنم بابت این کار

 

 

 

 

 

 

22مهر ماه

خب تصمیم م رو گرفتم این جا رو تعطیل نمیکنم فعلا و اگه قرار بر تعطیلی باشه آدرس وبلاگ جدیدم رو میذارم این جا

 

 

 

 


وقتی میدونم قراره فضای زندگیم یه کم به هم بریزه,قبلش به هزار و یک روش مختلف خودم رو آماده میکنم!

به خودم دلداری میدم حسابی!!

ولی نمیدونم چرا همیشه غافل گیر میشم!! شاید اگه این طور نبود باید تعجب میکردم!!

ولی خوبی قصه این جاست که به تجربه م اضافه میشه.

امیدوارم آخر این طوفان ها آخر این چالش های عجیب و غریب اون بهترین اون زیباترین و اون 21 ترین حالت ممکن برام رخ بده!!!!

 

و البته نباید یادم بره که.

آرامش بعد طوفان واقعا زیباست.

حتی اگه از کشتی گرون قیمت و فوق العاده ت تنها چندتا الوار کوچیک باقی بمونه

همین که به خودت افتخار می کنی که چه خوب کنترل ش کردم یه دنیا ارزش داره

 

آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم

همین دیوانگی را من ببین ضرب المثل کردم

 


رضا بهرام آرامشی دارم

 

پ.ن درسته که محتوای آهنگ ربطی به محتوای پست نداره اما خب این باعث نمیشه که از گذاشتن آهنگ به این زیبایی منصرف بشم!!


حالابماند که این آقایون و خانوم های سلبریتی اصلا براشون مهم نیست سر مردم کشور چی میاد

چون اینجا ایران و بهشت سلبریتی ها و پول دار هاست!!والبته جهنم مردم عادی!

و گذاشتن پست هایی برای دختر آبی صرفا راهی برای خر کردن ملت ایران و جذب طرفدار بیشتر و در آخر فردین بازی بود

ولی خدا رو شکر که عدو سبب خیر شد!!و چشم زهره گرفتن مامور های امنیتی باعث شد ذات این بی شرف ها نمایان بشه.

 

 

 

 

یه زمانی فضای مجازی پر بود از این جمله و جمله های شبیه به این.

حتی یک سری پسر گولللله ی نمک هم به هر کی که می رسیدند میگفتندش

 

مثلا میگفتند:

حاج ممد!! سلطلان خودتی,شیر ادات رو هم نمیتونه در بیاره!

خب

ما افسانه های زیادی شنیدیم از مرد های مرد!

از عباس شنیدیم که تکه تکه شد اما برادرش رو دین ش رو شرفش رو نفروخت.

از سرباز هایی شنیدیم که یه تنه یه لشگر تا دندون مسلح رو زمین گیر کردن

از نی شنیدیم که لباس جنگی مردونه پوشیدند و کنار ستارخان مردونه!!جنگیدند.

 

اما مثل این که یه عده نه تنها نمیتونند مرد باشند.بلکه حتی نمیتونند ادای مرد بودن رو در بیارن

 

قصه بر میگرده به مرگ دختر آبی

بعد مرگش آقایون و خانوم های بازیگر و فوتبالی تو پیج های شخصی شون اومدن از ظلمی که به این دختر شده کم و بیش نوشتند.حتی تیم استقلال هم تو مراسم قبل از آغاز یکی از بازی هاش پیراهنی رو پوشید که روش  اسم دختر آبی بود

(حالا بماند که تلویزیون ایران کل مراسم قبل از شروع بازی رو به خاطرهمین پیراهن دختر آبی سانسور کرد و اصلا پخش نکرد)

 

اما دیروز فهمیدم که بعضی از همین آقایون و خانوم های معروف پست مربوط به دختر آبی رو از پیج هاشون پاک کردند

و حتی باشگاه استقلالی عکس تیمی رو که قبل از شروع مسابقه با پیراهندختر آبی گرفته بود رو از روی سایت و پیج های مختلف رسمی باشگاه پاک کرده!!!

 

آقایون و خانوم هایی که بلد نیستید مرد باشید.

حداقل حرمت مرد های واقعی رو نگه دارید.وقتی دارید ادا ی مرد بودن رو در میاریداون وسط کار حواستون باشه که با پِخ!گفتن نیرو های امنیتی رنگ شلوارتون عوض نشه.و با این تعویض رنگ ناگهانی آبروی ملت رو نبرید

 

وگرنه ما که به رنگ عوض شدن  های ناگهانی خودتون عادت داریم!!!

 

 


یادم باشه که.

این مسئله تنها مختص من نیست!

ممکنه هر کس دیگه ای روی این کره خاکی یا حتی هر حیوانی!دچارش بشه.

و یا حتی آدم فضایی ها هم نیز!!!

و اصلا کی میدونه شاید تو یه بعد دیگه کسانی زندگی میکنند! و اون ها هم عمیقا درگیر این مسئله اند!

شاید حیات موجودات هوشمندی هست که

ما نات آنلی هنوز کشف شون نکردیم بات آلسو وجود همچین حدی از حیات برامون غیر قابل درک باشه!!

و البته ممکنه اون ها هم در حال کشتی گرفتن با این غول بی شاخ و دم باشند!

 

آره خب!ممکنه هر کسی و هر جایی  درگیر این اتفاق باشه و من تنها نباشم تو این مسئله!!

و این مسئله چیزی نیست جز این که

ممکنه در طول زندگیم اتفاقی بیتفته و یا در شرایطی قرار بگیرم که مجبور بشم به انجام کار هایی که اصلا با ایده هام و اصولم هم خوانی نداره

مجبور به انجام کاری بشم که بعدش کهکشانی از غم و ناراحتی سمتم هجوم بیارند ولی خب من مجبور شدم اون لحظه.!

ممکنه این اجبار هزار ویک دلیل داشته باشه

شاید چون به این نتیجه برسم که راهی جز سرکوب اون شخص نیست!

شاید بفهمم که این رابطه اون قدری که برای من مهم هس برای اون نیس!

شاید جایی حس کردم که صرفا یه وسیله ام برای طرفم برای رسیدن به هدفش

شاید جایی متوجه شدم طرف خودش رو زرنگ فرض کرده!

و شاید به این نتیجه برسم که کاسه محبت اون از طرف من لبریز شده و لیاقتش تا همین جاست

 

 

 

پس تحت هیچ شرایطی

حق ندارم بعدش شروع کنم به کوبیدن خودم!!به محاکمه کردن خودم!!

حق ندارم .

 

وقتی به اندازه زیادی از مذهب دور شدی!!

حالا دیگه فقط موزیک موقتا آرومت میکنه!!

 


آهنگ بن بازن از سیمگه

شرمنده ترجمه اش یافت می نشد

و البته من هم حوصله ی نوشتن ترجمه موزیک به این طولانییییی رو ندارم!!

 

 

پ.ن عاشق نشدم صرفا یه بود از خودم به خاطر رفتار زیادی خوبم با اطرافیان


امروز دندون پزشکی بودم و جناب دکتر بعد نیم ساعت وزوزوز وجیییز جیییز . و خش خش

بالاخره یکی از دندون هام رو عصب کشی کرد!!

 

بعدش کلی تاکید که( بچه جون!!!):///

نه آخه بچه جون؟؟بی تربیت تو ریش های من رو نمیبینی؟؟بچه؟؟نه ناموسا بچه؟؟ استغفرالله آدم یاد جواب های دندان شکن و 100در 100 بی ادبانه ی دوران دبیرستان میفته هااااا!!!

 

خلاصه گفت تا دو ساعت به باد هم اجازه نمیدی دندونت رو لمس کنه تا 24ساعت هم باهاش غذا نمیخوری!!

 

حالا نکته ی بامزه ماجرا کجاست؟

بعد دندون پزشکی مامانم رفته روضه امام حسین (ع) بعد اون جا بهشون گز دادن مامانم نخورده آورده داده به من!!!!

به منی که تازه خدا تومن دادم دندونم را درست کردم!!گز داده میفهمی گز!!!

یعنی اگه یه نفر می اومد بهم مواد مخدر پیشنهاد می داد راحت تر کنار می اومدم باهاش ولی آخه گز مادر من؟؟من سرم رو به کدامین دیوار بکوبم؟


هوای تهران یه جوری گرفته که انگار قراره تموم بلا های آسمونی سر این شهر نفرین شده بباره!

 

چقدر این روزا نفس کشیدن سختم شده.

 

راستی چقدر تنهایی بهم میاد!!

اعتراف میکنم طعم تلخی داره ولی دوست ندارم با آدم نما های اضافی الکی و صرفا علی الظاهر شیرین ش کنم!!

مثل وقت هایی که آخرین پناهگاهم رو قهوه میبینم.

تمام تلخی ش رو با تک تک سلول هام مزه مزه میکنم ولی نمیذارم شکر لذت چشیدن این زهر شیرین و عسلی!!!رو ازم بگیره!!


 

نمی دونم شهریار از زندگیش چه درسی گرفته بود که حاصلش شد این شعر

نمیدونم عشق چطوری آتیشش زده که حاصلش شد این

 

کاش بود وتوضیح میداد تک تک کلماتش رو .

کاش میشد فهمید دلیل بغض  سنگین ش رو


بازم قصه قصه ی مادر بزرگه!

نمی دونم تا حالا چرا این اعجوبه رو کشف نکرده بودم؟

قبل از مامان بزرگ بگم که داداش من (کوجک تر از من)شدیدا بی کار تشریف داره!!در این حد بی کار که نه تنها میشینه بازی تیم مورد علاقه ی خودش رو می بینه ،بلکه به جز اون هم میشینه بازی حریف ها رو می بینه تا از شکست اون ها مشعوف بشه!"می دونم شدیدا تباهه"

 

اون روز نشسته بود فوتبال می دید که یکی از تیم ها گل زد!(من هم برای استراحت رفته بودم بیرون از اتاق و پیش داداشم و مادر بزرگ بودم)

داداشم ناراحت شد که چرا حریفِ تیم مورد علاقه ش داره یه تیم دیگه رو می بره(تاکید می کنم در این حد تباه!)

 

(توضیح این که هیچ کدوم از تیم ها نماینده مناطق تورک نشین نبودن)

مادر بزرگ دید داداشم ناراحت شد شروع کرد پشت سر هم سوال پرسیدن که:"کی گل زد؟ به کی زد؟"

لبخند زدم به مامانم نگاه کردم که یعنی مامان فوتبالیت رو ببین!!

که دوباره مادر بزرگ سوالاتش رو تکرار کرد:"-بدو بگو ببینم کی گل خورد؟"

گفتم یه تیم دیگه مادربزرگ

گفت آزربایجان که گل نخورد؟

گفتم نه اصلا بازی ربطی به آزربایجان نداره،بین تهران و شیرازه!

گفت :خیالم راحت شد فکر کردم آزربایجان گل خورده که ناراحت شده داداشت!

بعد ادامه داد:"سر آزربایجان سلامت!ایشالا تیم هاش می برند و موفق میشن!"

 

 

خلاصه خواستم بگم که وطن پرستی و غیرت خالص رو یک جا ببینید و عشق کنید

دغدغه نسبت به وطن در این حد

یه چند تا سرباز همین تیپی بدید بهم،می خوام کشور گشایی کنم!

 


یادش بخیر قدیم ها(!) می گفتند ت پدر و مادر نمی شناسه اصلا!!

من با خودم میگفتم چرته!

یا لااقل پدر و مادر نشناسه مقدسات رو که می شناسه؟؟

تازگیا فهمیدم همون رو هم نمی شناسه

 

 

این عکس برای شهید والا مقام علی درستی هست که همین چند روز پیش شهید شدند

شهید علی درستی

 

شهید علی درستی مرزبان بودند

در مرز های غرب آزربایجان مشغول خدمت بودند که توسط تروریست ها به مقام رفیع شهادت رسیدند

همون تروریست هایی که نمونه تکثیر شده شون تو شمال سوریه و شرق تورکیه دیده میشه

همون تروریست هایی که تی وی ایران حدود20 روزه همه جانبه داره طرف داری شون رو میکنه

 

شاید بپرسید که خب چرا تی وی ایران خبرش رو درست و حسابی پخش نکرد؟

همون تی وی که سنگ تروریست های شمال سوریه رو به سینه میزد و روزی n ساعت برنامه و خبر براشون می رفت؟؟

 

 

دلیلش ساده س

ایران و گروه های بارزانی هم پیمان تشریف دارند

اگه یه سرچ ساده تو گوگل بزنید در مورد بازرانی ها  می فهمید که چرا ایران به جای زوم کردن روی شهادت این شهید والامقام رفت روی جنگ چشمه ی صلح تورکیه زوم کرد

 

 

دقیقا کسانی که در چشمه صلح کشته شدند

همین رفتار رو با مرزبان های تورکیه میکردند

و بچه یتیم های تورک تبار رو در حسرت آغوش پدرشون می گذاشتند

 

و تمامی اون ها تحت رهبری بارزانی ها هستند.

 

 

کار ت به جایی رسیده که ارزش یه تروریست از یه شهید مدافع مرز و مدافع وطن بالاتر رفته برای خبر زدن!

 

 

فقط دوست دارم بدونم اگه به جای عکس این شهید عکس پدر،برادر؛ پسر یا نوامیس خودتون بود باز هم از شمال سوریه حمایت می کردید؟؟؟


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها