بازم قصه قصه ی مادر بزرگه!

نمی دونم تا حالا چرا این اعجوبه رو کشف نکرده بودم؟

قبل از مامان بزرگ بگم که داداش من (کوجک تر از من)شدیدا بی کار تشریف داره!!در این حد بی کار که نه تنها میشینه بازی تیم مورد علاقه ی خودش رو می بینه ،بلکه به جز اون هم میشینه بازی حریف ها رو می بینه تا از شکست اون ها مشعوف بشه!"می دونم شدیدا تباهه"

 

اون روز نشسته بود فوتبال می دید که یکی از تیم ها گل زد!(من هم برای استراحت رفته بودم بیرون از اتاق و پیش داداشم و مادر بزرگ بودم)

داداشم ناراحت شد که چرا حریفِ تیم مورد علاقه ش داره یه تیم دیگه رو می بره(تاکید می کنم در این حد تباه!)

 

(توضیح این که هیچ کدوم از تیم ها نماینده مناطق تورک نشین نبودن)

مادر بزرگ دید داداشم ناراحت شد شروع کرد پشت سر هم سوال پرسیدن که:"کی گل زد؟ به کی زد؟"

لبخند زدم به مامانم نگاه کردم که یعنی مامان فوتبالیت رو ببین!!

که دوباره مادر بزرگ سوالاتش رو تکرار کرد:"-بدو بگو ببینم کی گل خورد؟"

گفتم یه تیم دیگه مادربزرگ

گفت آزربایجان که گل نخورد؟

گفتم نه اصلا بازی ربطی به آزربایجان نداره،بین تهران و شیرازه!

گفت :خیالم راحت شد فکر کردم آزربایجان گل خورده که ناراحت شده داداشت!

بعد ادامه داد:"سر آزربایجان سلامت!ایشالا تیم هاش می برند و موفق میشن!"

 

 

خلاصه خواستم بگم که وطن پرستی و غیرت خالص رو یک جا ببینید و عشق کنید

دغدغه نسبت به وطن در این حد

یه چند تا سرباز همین تیپی بدید بهم،می خوام کشور گشایی کنم!

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها